به گزاشر راسخون به نقل از خراسان؛ در طول تاریخ ادبیات فارسی، شاعرانِ زیادی آمده‌ و رفته‌اند؛ شاعرانی که بعضی‌هایشان به کانون‌های قدرت و ثروت وصل بودند و پولشان از پارو بالا می‌رفته است و در مقابل، شاعرانی که از این کانون‌ها دل کندند و به درآمد بخور و نمیرِ خود قناعت کردند یا از همان ابتدا راه خودشان را رفتند و صورتشان را با سیلی سرخ کردند و حاضر نشدند منت کسی روی سرشان باشد. در این مطلب نگاهی داریم به وضعیت مالی و اقتصادی چند شاعر نامدار کلاسیک فارسی؛ آن‌هایی که زندگیِ پرزرق و برقی داشته‌اند و آن‌هایی که در فقر و تنگدستی روزگار می‌گذرانده‌اند.
 

عنصری بلخی

یکی از شاعرانی که ثروتش زبانزد شد، عنصری بلخی، شاعر قرن چهارم و پنجم است. عنصری در نخستین سال ‌های پادشاهی محمود غزنوی به دربار او راه یافت و یکی از شاعرانِ محبوب او شد. عنصری در تعداد زیادی از سفرهای محمود همراهش بود و در وصف فتح‌ها و پیروزی‌های او قصیده‌های زیادی سرود. همین‌ها باعث شد عنصری از این راه ثروت زیادی به جیب بزند تا جایی که ظرف و کاسه و قاشق و چنگالش از جنس طلا و نقره بود!
 

ناصرخسرو

سفرنامه ناصر خسرو یکی از مشهورترین آثار این نویسنده و شاعر قرن پنجم هجری است. ناصرخسرو قبل از رفتن به سفر هفت ساله‌اش، مأمور گرفتن مالیات دربار سلجوقی بوده است و بعد که تصمیم به سفر می‌گیرد، آن هم چنین سفری طولانی، بسته به موقعیت و نیازش کار می‌کرده و خرج سفرش را در می‌آورده است. به عبارتی ناصرخسرو پس از جدایی از دربار و رفتن به سفر، به تدریج اندوخته‌اش را از دست می‌دهد و وقتی هم که به شهر و دیار خود برمی‌گردد، پس از فراز و نشیب‌های بسیار به یمگان بدخشان می‌رود و در غربت و فقر چشم از دنیا می‌بندد.
 

وحشی بافقی

بی‌خود نیست که وحشی سروده است: «دوستان شرح پریشانی من گوش کنید/ داستان غم پنهانی من گوش کنید»! از قضا اوضاع مالیِ وحشی بافقی، شاعر مشهور قرن دهم هجری هم چندان تعریفی نداشته است. او در جوانی از بافق به یزد رفت و در آن‌جا تحصیل کرد و بعد از چند سال از کاشان سر درآورد و در آن‌جا به شغل مکتب‌داری مشغول شد. وحشی بافقی روزگار خود را با سختی و تنگدستی و تنهایی سر کرد؛ به طوری که از خواندن اشعارش هم به خوبی حس و حالش را درک می‌کنیم.
 

مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان که به حبسیه‌هایش معروف است، یکی از شاعران قرن پنجم هجری است. او پدری ثروتمند داشت که به عنوان سفیر دستگاه غزنویان در هند مشغول کار بود. مسعود هم به واسطه اعتبار و موقعیت پدرش وارد دربار غزنویان شد اما بخت با او خیلی یار نبود؛ تا جایی که قسمتی از عمرش را در زندان گذراند. مسعود سعد سلمان را می‌توان یکی از آقازاده‌هایی به شمار آورد که خیری از ثروت و موقعیت پدرشان ندیدند و فقط رنج و سختی و گرفتاری نصیبشان شد.
 

رودکی سمرقندی

رودکی سمرقندی، پدر شعر فارسی در دربار سامانیان که حاکمانی فرهنگ‌دوست بودند، بسیار محبوب بود و از این راه به ثروت فراوانی رسید اما در سال‌های پایانی عمرش کمتر مورد توجه بود و به همین دلیل درآمد چندانی هم نداشت. یکی از داستان‌های شیرین تاریخ ادبیات فارسی به سرودن شعر معروف رودکی با این مطلع برمی‌گردد: «بوی جوی مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی».
 

فردوسی توسی

محمود غزنوی فقط به شاعرانی که مدح و مجیزش را می‌گفتند، التفات داشت و به شاعرانی مانند فردوسی بی‌محلی می‌کرد. پس از چند سال از آغاز سرایش شاهنامه، زمانی که فردوسی برای ادامه راه تقریباً تهیدست و بی‌چیز شده بود و از محمود درخواست کمک کرد، او خیلی توجهی نکرد و بعد از پایان سرودن شاهنامه هم وقتی فردوسی به دربار محمود رفت و کتابش را تقدیم کرد، محمود آن‌قدر از کارِ او ایراد گرفت که فردوسی بی هیچ حرفی بیرون آمد و سرانجام در تنهایی و فقر از دنیا رفت. گفته می‌شود سلطان محمود از کارش پشیمان می‌شود و تصمیم می‌گیرد برای قدردانی از فردوسی هدیه‌ای به او بدهد، اما وقتی مأموران او با هدیه از راه می‌رسند که پیکر فردوسی را از دروازه شهر بیرون می‌بردند.
 

منوچهری دامغانی

منوچهری دامغانی، شاعر قرن چهارم و پنجم هجری که به «نقاش طبیعت» هم معروف است، از نظر مالی وضع بدی نداشته است. این شاعر که خیلی هم خوش گذران بوده، قصاید مدحی فراوانی در وصف امیران و حاکمان دربار غزنوی سروده و از این راه سرمایه فراوانی به دست آورده است. یکی از مشهورترین اشعار منوچهری مسمطی است با این مطلع: «خیزید و خز آرید که هنگام خزان است/ باد خنک از جانب خوارزم وزان است»؛ این مسمط مشهور در مدح سلطان مسعود غزنوی سروده شده است.
 

فرخی سیستانی

فرخی سیستانی، شاعر قصیده ‌سرای  قرن پنجم را می‌توان یکی از ثروتمندترین شاعران فارسی گو دانست. او به واسطه قصیده‌های مدحی‎‌اش در وصف سلطان محمود غزنوی به مقام ملک الشعرایی دربار رسید و صله پشتِ صله نصیبش شد. فرخی بعد از درگذشت محمود هم قصیده‌های ستایش‌آمیز خود را نثار مسعود غزنوی می‌کرد و همین‌ها باعث شد تا آخر عمر در ثروت و نعمت زندگی کند.